۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

Intruder in my underwear

خب فيلترشكن گير آوردم و بعد عمري اومدم تو بلاگر. يه وبلاگ دارم كه خود خودم مي تونم ببينم. يني خود خودم مي تونستم ببينم تا اين كه چن نفر ديگه هم ديدن. از اونجايي كه فقط خود خودم مي تونستم ببينم خب لابد فكر كرده بودم كه اونجا مي تونم هر چيزي كه مي خوام بنويسم. بعدش كلي چيز نوشته بودم كه كسي نبايد مي خوند. الان كه اومدم بلاگر رفتم دوباره اونا رو خوندم و اصلا حس خوبي نبود. مثل اين كه يكي مثلا بره تو شرتت. دقيقا همين حس. خب تو شرت هم چيزاي خوبي نيست ديگه. بعد فقط يه مسئله مي مونه كه چرا دارم اينا رو اينجا مي گم. فكر كنم واسه اينه كه از شما عذرخواهي كنم كه يه چيزايي گفتم در موردتون كه يه كسايي كه نبايد مي خوندن خوندن. و اين كه يه كم راحت شم. و اين كه اين همه وقت گذشته بايد يه پستي مي زاشتم كه پرچم بالاست...‏

پ.ن: راحت نشدم

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

You may say I'm a dreamer

کیون گشاد هم بددردی است. آدم باید برای خودش دِدلاین بزاره تا بتونه نصف یه کاری رو انجام بده. ضرب الاجل منم شده پاییز چند سال دیگه، بنا به دلایلی!‏ به قدر کافی زمان و موقعیت مناسب هست که دیگه بعد اون بهانه و عذری برای زندگی باقی نمونه. ولی تو باور نکن. من اول همه شما رو تو گور می کنم بعد خودمو می کشم. ‏